۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۷، ۰۶:۱۷ ب.ظ رسول بهشتی
نظاره

نظاره

خاطرت هست چگونه آنچنان شوق انگیز بودی ؟! خاطرت هست چگونه پرواز سبک و مفرح و سکنی بخش باد را صورت بودی ؟! خاطرت هست هر ذره داغ خاک جنوب را چگونه دلپذیر و روح انگیز بودی ؟! خاطرت هست چگونه یک به یکِ واژگان را معنا و بر عمق جان می نشاندی ؟! خاطرت هست چگونه جان را پذیرایشان کردی ؟!

حال چه یگویم که بر سبزی چمن و پیراهن سرخ لاله و آبی بیکران آسمان رنگ خاکستری نشسته ست. در طلبت اینان نیز رنگ باخته و همراهی و همدلی نمی کنند.

ابتدا چنان شوق انگیز و خواستنی سپس از فرط فراغ جانفرسا و رازآلود و اینک تکرار مدام لحظه های بی دوست سپری گشته . چه شد که این گونه روی گرداندی و رنگ باختی ؟!

ببخش که اسطوره های زندگانی را از چشمان تو می نگریستم و آنچه که خود نداشتم را از آن طلب کردم حال آنکه چیزی برای عرضه بر وجودت را اختیار نکرده بودم . ای آستان حریم و حرمت ببخش که چنین کودک وار خود را در این سراب ، به خیال دریایی بیکران عریان کرده و چنین کوششی بی فایده کردیم . گمانم نبود که در گردابه و طوفانِ توحش گونه ضعف ، بی هدف و ساکن رها شوم . گمانم نبود از این گردابه جز نظاره ای دور و دورتر سهمی داشته باشم . گمانم نبود لحظه لحظه زندگانیت را ... .

حرکات تند و نیرومند بدن سبک و بی مایه گشته و این پیر خسران دیده و کم رمقِ افتاده بر سنگ ریزه های اعماق دره سیاه ضعف و طرد ، گاه گاهی از پی تغافل خدایگانِ مرگ پلکی می گشاید اما نه برای طلب . شاید گذری از مهتاب بر پیکره ی این عمر رفته ، جراحات را نمایان کند و درد فراموش گشته را ، هرچند با خطوطی نا مفهوم از هیمنه عدم و خیالات وهم گونه رها سازد و رنگ واقعیت بخشد .

دور باد از آن حریم ملوّن به اوصاف الهی تمام آنچه که این گونه بُعد آفرید و بیگانگی افزود

دور باد آن ولایت عظمای جبّار و متکبّر از این شکاف سیاه بی انتها...

 


۲۷ بهمن ۹۷ ، ۱۸:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رسول بهشتی
يكشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۷، ۰۳:۰۸ ب.ظ رسول بهشتی
نسبت

نسبت

باز تعریف قدرت و بازگشت به امورات جبری و غیر اختیاریِ فطری ، آن هنگام که روان عاشق در استیصالِ از دست دادن همه دارایی ها و روح وی دچار اشتیاقی مبهم می شود آغاز می گردد و هنگامی که چشمان وی جهان را نه به صورت امورات معمولی بلکه دارای جنبه های ذاتی می بیند و خیر و شر مطلق را بی معنی می انگارد ، حلقه های اخلاقی و سیاسی زنجیره زندگی اش را در تناسب با واقعیات ، کامل می کند و در نهایت او را به کنش وا می دارد .

عشق خیر و شر را از نگاه های غایی مبرا می داند و آن ها را نسبی و در تناسب با ذات و صفات ، دارای صورتِ سیاسی می داند و برای فهمِ نمودهای یکسان و در نهایت همدردی به کار می بندد . آنگاه  هر حرکتی را آشنا و از مبدا به ماخری نایافتنی ، مبهم و شوق انگیز می شمارد . صورت سیاسیِ خیر و شر ، چه ناگوار هایی را که در ظن عاشق گوارا و چه خوشامد هایی که در ظن عاشق ناخوشایند نمی کند ؟! همین نگاه ناهمگون و غیر معمول در راستای نگاه نسبی به خیر و شر ، موجب توانایی در توزیع رضایت می گردد و به اصطلاح دارای قوه تئوری پردازی می شود (هرچند که جان عاشق سردرگم شده از این بی مایگی واژه ها آزار می بیند .) او در این حال از زیبایی ها و زشتی ها ، صرفا پیچیدگی آن ها را می بیند و حق را توزیع می کند و رضایت از عدالت را رقم می زند. چه بسیار پدیده هایی ست که در نگاه اول موجب نارضایتی اما بعد الزام آور و ضروری تلقی می شود.

این گونه است که تنفر نیز گاهی به مایه اصلی زندگی بدل می شود و گویی بی آنکه از چیزی نتوان متنفر شد ، راه به جایی نتوان گشود . حال مهم نیست که در ظن عاشق پرورش یابد و یا دیگری . هر دو تنفر را مایه بقا می دانند یکی در پذیرش و دیگری در ابراز اما " درست تر آن ست که محبت های دیگر در سایه حب خدا جان می گیرند و روح پیدا می کنند و انسان سراسر رحمت و محبت می شود و فاش بگویم هیچ کس جز آنکه دل به خدا سپرده است ، رسم دوست داشتن نمیداند (آوینی)" حال چه تفاوت که تنفر یا شرع و یا محبت تلقی گردد؛ هردو مایه بقا و گذرانند.


۱۴ بهمن ۹۷ ، ۱۵:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رسول بهشتی
دوشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۴۷ ق.ظ رسول بهشتی
جبار

جبار

سر بر خاک می‌نهم و بیگانگی‌ام امان می‌برد.
ذرات خاک ترانه زبری می‌سرایند. هیچ قرابتی میان ما نیست. چنگ می‌زنند و خویش را از این لطافت و صلح فریبنده می‌رهانند.
 
روزی که هیچ نماند آدمی را. لحظه ای که سرگردان از واژه "تعلق" بیگانگی ها نمایان شود.  لحظه ای که امیدها سرکوب شوند.
حال که همه چیز از اوست و به او باز می‌گردد ، چیست که مایه ملک خلق برآورد؟! حال که سوسن و نرگس از برای او می‌رویند ، مایه دلخوشی‌ام چیست؟! حال که معشوق از برای او و در اندیشه اوست و خویش برای او می‌آراید ، این خیال وهم آلود برای چیست؟! خیره بر دیدگان منور به دیدارش ، غبطه خوردنم برای چیست؟!
زنهار از این شتاب . زنهار از این تفاخر . زنهار ...

گام ها سبک کنید.

 

۰۸ بهمن ۹۷ ، ۰۱:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رسول بهشتی